طعم دیروزها

نگاهت دیگر طعم دیروزها را ندارد،

می دانم امواج تو دیگر

به این ساحل نمی ریزد.

بیهوده می گردم،

بیهوده نمی گیرم ،

اینهمه پائیز .

 

کاش اینهمه  حرف

اینهمه زود

 از دهان نمی افتاد

دست کم کاش،

مانده بودی ...

یادم باشد فردا ،

از دست دادنت را  شعری شوم  ...

تو کجائی؟

تو  کجائی؟

 

به آسمان نگاه کردم، چشمهایم خیس.

به زمین نگاه کردم، زمین ماتم زده.

امروز آب ها طعم خون دارند.

تازه، قدیمی، بزرگ، کوچک،

سرخ، سیاه، همهء‌ رنج هایم اینجایند.

تو کجائی؟

 

تو و پرنده ها،

بقدر شباهت اشک با اشک بهم شبیه هستین.

آهنگی را می خوانند که یه آهوی زخمی،

برای بچه اش می خواند.

امروز صبح هم آمده اند و روی سیم نشسته اند،

و مرا با رنج هایم تنها نگذاشته اند.

تو کجائی؟

 

هوا سرد است، بیرون برف می بارد.

همیشه دست هایم سرد می شدند، امروز درونم سرد شده.

حسرتت آمد، خیالت آمد،

ببین عطر ت هم دارد می آید.

امروز یعقوب شده ام، هی...!

هی بانوی دردها !

تو کجائی؟

                                                « Mustafa Islamoglu  برگردان: نادر امید »

می روم

می روم  

                                                                                                                     

بیشتر از این نمی توانم باتو بمانم

امشب می گذارم و می روم

حسابم هم بماند برای محشر

دست هامو می شویم و می روم.

 

خودت رو به زحمت نیانداز،

سرجایت بمان که

نعره از اعماق نخواهم کشید

مثل آب که از انگشت هات می چکد خواهم رفت.

 

تو باز هم خوش خواهی بود

من اما نه جسمی مانده برایم نه جفائی

شکایتی نخواهم کرد اینبار

دندانهایم را در هم  می فشارم و می روم.

 

چی پنداشتی که دردها تمام می شوند!

خودم رو در بلاها می اندازم و می روم

مثل گلوله ای سربی، مثل یه مو زر

مثل یه کوه منفجر می شوم و می روم.

 

همه چیزم رو هم که از دست بدهم

این عشق رو می درم و می روم

اینگونه رفتن که بی صدا نمی شود

در ها رو می کوبم و می روم.

 

شعری رو که برات نوشتم

از سازم می درم و می روم

من که نمی تونم بگریم، می دونی

صورتم رو می کنم و می روم.

 

از سرزمینم، از دل بستگی هام

از طفلم برمی گردم‌ ، می روم

از تو هر چه که گرفته ام

سرجایش می گذارم و می روم.

 

برایت هیچ خودم رو لوس نمی کنم

تنه ام رو  می سوزونم و می روم

نفرینت نمی کنم، نترس

تو خودم می ریزم و می روم.

 

« احمد کایا - برگردان: نادر  »