روشنائی ناگهان

روشنائی ناگهان     <Sudden Light >

پیش از این اینجا بوده ام

اما کی و چگونه، نمی دانم:

چمنزار آنسوی در را می شناسم،

بوی تند خوش آیندش را،

نوای حسرت را و روشنائی گرد ساحل را

 

پیش از این تو مال من بوده ای

چقدر پیش از این، شاید ندانم:

اما درست لحظه ای که آن پرستو اوج گرفت

و تو سرت را برگرداندی

پرده ها یی فرو افتادند

دانستم که همه از آن گذشته بوده

 

پیش از این آیا براستی چگونه بوده؟

و آیا چرخش گردباد زمان هنوز هم

عشق زندگی را به ما باز خواهد گرداند،

با وجود مرگ؟

و روز و شب آیا کسی را

بار دیگر شاد خواهد کرد؟

 

« دانته گابریل رزتی - برگردان: نادر امید »

با اقتباس از ترجمهء سعید سعید پور ، کتاب: از شکسپیر تا الیوت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد