درد جاودانگی


جهان مرئی محسوس، جهانی که آفریدهء غریزهء صیانت نفس است، بر من بسی تنگ است. به دخمه ای تنگ می ماند که روح من در آن، به عبث بال و پر به دیوارهایش می کوبد. از بی هوایی اش در حال خفقانم. هر چه بیشتر و بیشتر میخواهم خودم باشم و در عین حال بی آنکه از خویشتن بودنم بکاهم، دیگران هم باشم، خودم را در فضای لایتناهی بگسترانم و تا فراسوی زمان ادامه دهم. همه چیز نبودن و همیشگی نبودن، به نبودن می ماند، لااقل بگذارید من تمامت خودم باشم و همیشه همچنان بمانم. و چون تمامت خویشتن باشم، یک تنه همهء دیگران هم خواهم بود. یا همه یا هیچ!
... بی اعتباری جهان گذران و عشق، دو نوای اصیل و دلنشین از شعری راستین است. و ممکن نیست یکی ازین دو نوا، بی اهتزاز دیگری، بلند شود. احساس بی اعتباری جهان گذران، شعلهء عشق را در دل ما می افروزد، و فقط عشق است که بر این بی اعتبار گذران غلبه میکند، که زندگی را از نو سرشار میکند و به آن ابدیت می بخشد. لا اقل اگر چنین بودی ندارد، چنین نمودی دارد. و عشق بویژه وقتی که با تقدیر در می افتد، ما را از شدت احساس بی اعتباری جهان ظاهر می فرساید ولی جلوه ای از جهان دیگر به ما می نمایاند، که در آنجا تقدیر مغلوب، و آزادی حاکم است. همه چیز گذران است: این حرمان کسانی است که لب بر لب چشمهء حیات نهاده اند و نوشیده اند و هم کسانی که میوهء درخت معرفت نیک و بد را چشیده اند.
بودن، همیشه بودن، بی پایان بودن! عطش بیشتر بودن! اشتیاق خدا شدن! عطش عشق ابدی و ابدیت بودن! خدا بودن!
                                               
                                                     « درد جاودانگی - اونامونو »
نظرات 1 + ارسال نظر
مریم و سعید زیر یک سقف جمعه 4 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:40 ب.ظ http://saghf.blogsky.com

سلام . متن جالبی بود. راستی دیگه سراغمون نمی آید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد