این عشق، این شهر، این غم
۱.
بدرود
ردٌ پایم،
تو کوچه های دربدری.
بدرود
عزیزم،
که آسمان دیگری برای خود ساختی.
بدرود
سوتی که زدم،
آوازی که خواندم،
زیر بارش تند برف ها.
بدرود
چهرهء مادرم،
تو آئینهء رنگ و رو رفته و تنها،
با چارقد همیشه سفیدت.
بدرود
آنچه رو درخت زیرفون،
زیر نور ماه کنده بودم.
بدرود
درخشش هیمه های سوزان
در دور دست ها
بدرود.
۲.
روزی خواهد آمد
و امروز خاطره ای خواهد شد،
حالا هر چه هست.
این نیمکتی که رویش نشستیم،
این ساعت شنی، این نسیم، این کمدی قدیمی،
این صندلی شکسته،
این قلب مفت و ارزون،
این عشق،
حالا هر چه هست.
۳.
بدرود
ردٌ پایم،
تو کوچه های دربدری.
بدرود
نوشته های نصفه نیمه مانده،
روی دیوارها
بدرود.
روزی خواهد رسید،
که آبهای زیرِ زمین جاری خواهند شد.
من می روم
و این شهر را، این باران را،
این خیالات را.
این عشق را، این اوقات تلخی را،
و این کدورت را،
به شما وا می گذارم.
Behcat Aysan - برگردان: نادر امید